میخانۀ متروک

گاه‌نوشته‌های عبدالحسین عادل‌زاده

میخانۀ متروک

گاه‌نوشته‌های عبدالحسین عادل‌زاده

میخانۀ متروک

در ناپیداترین نقطه دیار وجود هر یک از ما، در گم‌ترین کوچه هستی‌مان، سرایی است؛
این مرکز ثقل هستی آدمی، برای هر کس رنگ و بویی خاص خودش را دارد؛
من اما بسیار گشتم در پی بازار یا صومعه یا مسجد یا قصر یا حمام یا عمارت و بلکه خانقاهی؛
لیک در نهایت نصیبم از این میانه، تنها میحانه متروک بود.

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «هنر نوشتن» ثبت شده است

زبان انتزاعی اشاره به کیفیات و اندیشه‌ها دارد.

زبان عینی حواس پنجگانه را به خود جلب می‌کند. اگر یک واژه عینی باشد شما در می‌یابید که کدام یک از حواس برای فهم آن بکار گرفته شده است. یعنی در می‌یابید که در حین بکارگیری این واژه کدامین یک از حواس پنجگانۀ بینایی، شنوایی، چشایی، بویایی و بساوایی دخیل است. این شکل از بکارگیریِ واژه‌ها و عبارات برای خواننده مفیدتر است، چون در آن مفاهیم به شکلی زنده‌تر و روشن‌تر عرضه می‌شوند؛ اما به هر رو، در موقعیت‌هایی ناگزیر به استفاده از زبان انتزاعی هستیم.

انتراعی

عینی

عشق

منجمد

ایمان

با رایحۀ سیب

میهن‌پرستی

ترش

پارسایی

عضلانی

ترس

فلج‌کننده

زیبایی

جوشان

نمونه‌ای از بکاگیریِ زبان انتزاعی: ساحل فوق‌العاده بود.

ما در این جمله همه در حال فکر کردن به این موضوع هستیم که یک روز در ساحل فوق‌العاده بوده است. هر چند در این جمله در حال توصیف یک موقعیت عینی هستیم، اما از کلمه فوق‌العاده که عاری از عینیت است استفاده کرده‌ایم. ما با این توصیف قصد داشته‌ایم که حواس خواننده را بر بینگیزیم؛ برای این کار، شکل‌های بهتری از توصیف را نیز می‌توان بکار بُرد. خواننده می‌بایست قادر باشد که امواج آبی، شرجیِ هوا و رایحۀ نمکین فضا را احساس کند!

نمونه‌ای از بکارگیریِ زبان عینی: ساحل خرماپزان بود.

هر چند توصیف هوای ساحل با واژۀ خرماپزان بسیار ساده و عامیانه است، اما خواننده با مطالعۀ آن تجربه‌ای عینی و حسی از آن کسب می‌کند. با بکارگیریِ این واژه خواننده می‌تواند عیناً در ذهن خویش تابش شدید آفتاب بر سطح دریا یا قطرات عرق جاری بر پیشانی ساحل‌نشینان را تجسم کند.

نمونه از بکارگیریِ زبان انتزاعی: آن لباس زیبا بود.

بله، درست است، لباس زیبا بود، اما واقعا چه شکلی بود؟ زیبا صرفاً یک توصیف ذهنی است که هیچ‌گونه مفهوم عینی و حسی‌ای را منتقل نمی‌کند؛ اما اگر رنگ لباس یا نوع بافت پارچه توصیف شده بود، خواننده درک حسیِ بهتری از آن کسب می‌کرد.

نمونه‌ای از بکارگیریِ زبان عینی: آن لباس ارغوانی بود.

نمونه‌ای از بکارگیریِ زبانیِ عینی‌تر: آن لباس بنفش تیره بود.

نمونه‌ای از بکارگیری زبانی به‌مراتب باز عینی‌تر: آن لباسِ مخملِ تما‌م‌قد، بنفشِ تیره است.

استفاده از توصیفاتی عینی نه تنها به نوشتۀ ما جزئیاتِ و ریزه‌کاری‌های بیشتری را اضافه می‌کند، بلکه همچنین برای برای خواننده این امکان را فراهم می‌سازد که مطالب خوانده‌شده را به طرزی زنده‌تر و روشن‌تر با حواس خویش ادراک کند.  

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ خرداد ۹۸ ، ۱۴:۱۷
عبدالحسین عادل زاده

کتاب «آزار و شکنجه، و هنر نوشتن»[1]، منتشرشده به سال 1952 توسط انتشارات Free Press، مجموعه‌ای است از 5 مقاله به قلم لئو اشتراوس[2]. این کتاب شامل مقالاتی از اشتراوس می‌گردد که پیشتر به انتشار رسیده بوده‌اند، و بسیاری از آنها توسط نویسنده نسبت به نسخۀ اولیه‌شان دچار تغییرات کلی شده‌اند. زمینۀ کلی این اثر را رابطۀ میان سیاست و فلسفه شکل داده است. نظریه‌ای که در این کتاب مطرح می‌شود این است که بسیاری از فلاسفۀ سیاسیِ باستان و فلاسفه سیاسیِ اولیۀ مدرن برای مصون نگاه داشتن خویش از آزار و شکنجه‌های سیاسی، بخشی از بدعت‌آمیزترین اندیشه‌های خویش را در دل نوشته‌هایشان پنهان کرده‌اند.

استدلالِ کلی اشتراوس در این اثر – که در آثار بعدیِ او نیز همچون کتاب «شهر و انسان» بسط داده شده است – این است که تا پیش از قرن نوزدهم، عالمان غربی به خوبی به این مسأله آگاه بودند که نوشته‌های فلسفی در میان هر ملتی فارغ از آنکه تا چه پایبند اصول آزادی‌خواهی باشد به نوعی بیگانه به شمار می‌آیند. از آنجایی که فلسفه، خرد قراردادی و پذیرفته‌شدۀ یک ملت را در بنیان‌ها و ریشه‌های آن به چالش می‌کشد، پس می‌بایست از خود در برابر خوانندگانی که خود را حاکمان و حافظان خردمند، بصیر و آزادی‌خواهِ شرایطِ موجود می‌دانند محافظت کند. فلاسفۀ قدیم نیک به این امر پی بُرده بودند که در به چالش کشیدنِ عقاید رایج و پذیرفته‌شده و کنکاش در ژرفای اصول و قواعد اخلاق رایج، می‌بایست اغراض و مفاهیم خویش را به شکلی غیر مستقیم و پوشیده به مخاطب منتقل کنند. هنر آنها در نوشتن همانا هنرِ ابلاغِ ظاهری و همه‌فهم بود. این امر بیش از هر زمان دیگری در دوران قرون وسطا مشهود بود، زمانی که متفکران سیاسیِ دگراندیش همواره در سایۀ تهدیدِ محاکم تفتیش عقاید و دیگر محاکم سختگیر به نوشتن مشغول بودند.

البته استنباط اشتراوس مبتنی بر این نیست که متفکران قرون میانه که موضوع تحقیق و بررسی او هستند، مفاهیم سطحی و همه‌فهم را برای اکثریت (hoi polloi) در نظر می‌گرفتند و مفاهیم عمیق و پنهان را برای اقلیت (hoi aristoi، به معنای لفظی «بهترین‌ها») کنار می‌گذاشتند، بلکه بیشتر ناظر بر این معنی است که مفاهیمِ اصلیِ مورد بحث در نوشته‌های آنها از حوزه خود خارج می‌شد و محصور به جنبه‌های لفظی و تاریخیِ مکتوبات آنها می‌گردید.

اشتراوس با دنبال کردن مشیِ گاتهولد افراییم لسینگ[3]، بر آن است که فلاسفۀ سیاسی قرونِ میانه، همچون هم‌قطارانِ باستانِ خویش، هنگام نوشتن به‌شدت مراقب بودند که شیوه نوشتارشان مطابق با تلقی‌های رایجِ اخلاقیِ زمانه‌شان باشد، تا مبادا نوشته‌هایشان همچون مواردی بدعت‌آمیز و ناهنجار مورد محکومیت قرار بگیرد، البته نه از سوی «بسیاران» یا اکثریت (که معمولاً مطالعه نمی‌کنند)، بلکه از سوی آن «اندکان» یا اقلیتی که بسیاران آنها را به عنوان حافظان و نگهبانانِ پرهیزگارِ اخلاق می‌شناسند: و دقیقاً همان شخصیت‌های اندک پرهیزگار هستند که بیش از هر کس دیگری مایل‌اند افرادی را که در کار بر ملا ساختن «دروغ‌های مصلحتی» یا «شرافتمندانه»ای هستند که قوام‌بخشِ سروریِ اندکان بر بسیاران است مجازات یا طرد بکنند. 

تصویر جلد چاپ نخست این اثر



[1] Persecution and the Art of Writing

[2] Leo Strauss

[3] Gotthold Ephraim Lessing

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ فروردين ۹۸ ، ۱۹:۴۴
عبدالحسین عادل زاده