شرح فلسفی رباعیات خیام: هر چند که رنگ و بوی زیباست مرا
سرنوشت بازیگوش
تراژدی خیامی
5
هر چند که رنگ و بوی زیباست مرا
چون لاله رخ و چو سرو بالاست مرا
معلوم نشد که در طربخانه خاک
نقاش ازل بهر چه آراست مرا!
نکته یا مشکل اساسی که همواره در ذهن خیام موج میزند این است: زیبایی و زوال؟!
همانگونه که در شرح رباعی نخست بیان کردم، خیام در پی آن است که مشکلات هستی را که یکی از اساسیترینهای آن مسأله زوال است، به جادوی زیبایی و مستی حل کند. اما اینجا باز در وضعیت هوشیاری که توهم دوام زیبایی را در آدمی محو میکند، به وجهی دیگری از مشکل خود میپردازد که از چه رو زیباییهای جهان دوام ندارند و واقعیت جهان همانا «زشتیِ دوام» است.
در بیت دوم از مفهوم «طربخانه» استفاده میشود، که اشاره به مکانی مزین به نقوش زیبا دارد که مایۀ انبساط و شادی خاطر است. خاک در حالت معمول زیباییای ندارد، اما وقتی نقش و شکل میگیرد زیبا و مزین میگردد و تعبیر «طربخانه خاک» از این رو است. و اما مشکل اینجا است که چرا اینچنین زیبا و چرا اینچین گذرا؟!
در اینباره توضیح و تفسیر بسیار ارایه شده است: از نظریه امتحان و آزمونی قرآنی گرفته تا نظریه ضرورت فلسفی شر در هستی. اما هنوز هم هستند کسانی که می گویند چرا؟ چرا امتحان و چرا ضرورت شر؟ و چرا زیبا؟ و چرا فانی؟
جــهــانـا مــپـرور چـو خـواهــی درود
چو میبدروی، پروریدن چه سود؟![1]