شرح فلسفی رباعیات خیام: می خوردن و شاد بودن آیین من است
سرنوشت بازیگوش
تراژدی خیامی
32
می خوردن و شاد بودن آیین من ست
فارغ بودن ز کفر و دین، دین من ست
گفتم به عروس دهر کابین تو چیست
گفتا دل خرم تو کابین من ست
در اینجا، شاعر از آن رو خود را فارغ از کفر و دین توصیف کرده که خرد او رد و یا قبول هیچ یک از آنها را تصدیق نمیکند. همانگونه که پیشتر اشاره کردیم، نه تنها قبول، بلکه رد یک نگرش و اندیشه نیز به آن وجاهتی در عالم واقع میدهد؛ به این معنا که آن را صاحب تشخصی هستیشناسانه برای بررسی و سنجش میکند که اصطلاحاً به آن «ابطالپذیری» گفته میشود. اما نه تنها در باب اصول دین که نتیجاً در باب اصول پاد-مفهوم آن کفر نیز نمیتوان به هیچگونه بینش یقینی دست یافت، از این همین رو، مشی خردمندانه خیامی آن را از زمره مفاهیم قابل بررسی و شناخت برای خرد آدمی خارج میکند و راه فراغت و بیخیالی نسبت به آن را در پیش میگیرد.
در این رباعی نیز، همچون بسیاری رباعیات دیگر خیام، در مواجهه با مسائل بنیادین فروبستۀ هستی، که به ماهیت کلی آن مربوط میشود و در اصطلاح فلاسفه مدرسی «مابعدالطبیعه» یا متافیزیک خوانده شده است، به بیخبری و عدم اطلاع هوش و خرد بشری نسبت به آنها اشاره شده، و تنها طریق ممکن برای کنار با آمدن با سرشت تراژیک و هراسناک هستی استغراق کامل در لحظات حیات و بهرمندی کامل از آنها معرفی شده است. به عبارت دیگر، آنچه که خرد آدمی با نظر به عالم واقع حکم میکند این است که نه میشود به امید شک و احتمال نشست، و نه میشود خود را دلخوش به خیالات بیبنیاد کرد. تنها طریقه خردمندانه ممکن آویختن به جذبات وجدآمیز و شادمانه عالم واقع است که با وهمی پاک از لوث پذیرش هرگونه بینش خطا، سنگینی بار هستی را بر شانههای آدمی سبکتر میکند.