شرح فلسفی رباعیات خیام: این یک دو سه روز نوبت عمر گذشت
سرنوشت بازیگوش
تراژدی خیامی
16
این یک دو سه روز نوبت عمر گذشت
چون آب به جویبار و چون باد به دشت
هرگز غم دو روز مرا یاد نگشت
روزی که نیامدهست و روزی که گذشت
در این رباعی بر خلاف دیگر رباعیاتی که در آن گذرایی و گردش دور زمان به طور غیر مستقیم مورد اشاره قرار گرفته است، عیناً میان شدنهای مستمر جریان جویبار و وزش باد با گذراییِ زمان پیوندی در وضع و حالت بر قرار شده؛ و در بیت دوم به ثبات مستانه در لحظه که خود را از جریان گذرا و ناپایدار گذشته و آینده رها کرده است اشاره شده. به عبارتی شاعر به نیروی مستانۀ ذهنی، واقعیت گذرای هستی را به یک دوام پیوسته مبدل میکند. فردا برای او جز ادامه دوام و ثبات امروز نیست، و گذشته جز حضور پیوستۀ آن نمیتواند باشد. وقتی فرد همواره در اکنون زیست کند، و به نیروی وهم ذهنی خود شدن، گذرایی، پیری، مرگ و اضمحلال را به به رنگ یک زیبایی مداوم و مانا بدل کند، دیگر چهرۀ کریه این واقعیت که آن را تنها در آینه فرداها و آینده میتوان مشاهده نمود از اعتبار میافتد. و از سویی، خاطرۀ اندوهبار آنچه به کام این زشتی در افتاده و در بحبوبۀ خشن زمان بلعیده شده است نیز دیگر در برابر این جلوۀ دوامبخش زیبا، از وثاقت جهانشمول خود ساقط میگردد.
در این معنا، دیروزها و فرداها تکرار دمادم اکنونها است؛ و جادوی مستی واقعیت گذرایی و زوال را در ذهن بشر به نیروی وهمی از دوام و ماندگاری زایل میکند. این او است که واقعیتهای گذرا را به پارههای بیشماری از لحظات ناگذرا و ایستا مبدل ساخته است؛ از همین رو است که در مصرع سوم از تعبیر «مرا یا نگشت» سخن گفته میشود، چون این شخص شاعر است که در یاد و ذهن خود چیزی را میپذیرد یا رد میکند و آن را به رنگِ دلخواهِ خویش در میآورد.