شرح فلسفی رباعیات خیام: در دایره ای که آمد و رفتن ماست
سرنوشت بازیگوش
تراژدی خیامی
26
در دایرهای که آمد و رفتن ماست
او را نه بدایت نه نهایت پیداست
کس می نزند دمی در این معنی راست
کاین آمدن از کجا و رفتن به کجاست
در این رباعی همان چرخهای از آمد و شد که در بسیاری از رباعیهای پیشین در قالب قیاس میان زمان حال و گذشته یا آینده با استفاده از انواع تصویرپردازی ارایه شده، در هیأت بنیادین خود به توصیف در آمده است. در این دایره چرخوفلکوار، پدیدههای در عین آنکه در فواصلی منظم نسبت به یکدیگر جای گرفتهاند، دمادم نسبتهایشان با یکدیگر تغییر میکند، و پیوسته حال به گذشته و آینده به حال دگرگون میشود. اما در این چرخۀ دمادم، همچون آنچه در دایره میبینیم، در هیچکجا نمیتوان آغاز و انجامی را در نظر گرفت و به هر نقطهای از آن که بنگریم، همچون آغاز و فرجامینی ذهنی و وهمآلود در نظر آدمی جلوه میکند. این دقیقاً آن صورتی از هستی و کیهان است که همچون کرهای بیآغاز و انجام تصور شده، که حرکت به سوی مرزها و حدود آن در نهایت تنها به چرخشی ابدی و جاودانه که به هیچ مقصدی منتهی نخواهد شد منتج میگردد.
در این صورت، و با وجود یک چنین جهان ازلی و ابدیای، هرگونه فرضیهسازی در باب آغاز و انجام آن، از دایره «راستیِ» واقعیت خارج خواهد بود و از این رو، نمیتوان بر وثاقت آن تکیه کرد.