شرح فلسفی رباعیات خیام: ساقی گل و سبزه بس طربناک شدهست
سرنوشت بازیگوش
تراژدی خیامی
27
ساقی گل و سبزه بس طربناک شدهست
دریاب که هفته دگر خاک شدهست
می نوش و گلی بچین که تا درنگری
گل خاک شدهست و سبزه خاشاک شدهست
تضاد ایجادشده در بیت نخست به گونهای است که نه تنها از سرشاری طرفین این تضاد کم نمیکند، بلکه دقیقاً همچون قرار گرفتن جسمی منجمد در برابر جسمی جوشان، ماهیت هر یک از آنها را به آشکارترین وجه ممکن نمایان میسازد. خیام در مصرع نخست از «طربناکی» سخن میگوید و در مصرع دوم از «خاک شدن». اما آنچه که گیرایی طربناکی مصرع نخست را دو چندان بلکه صد چندان کرده است، پیشبینی شاعر در باب سرنوشت محتومی است که آنها را بهکلی دگرگون خواهد کرد. همچون انسانی تشنهلب که در بیابانی برهوت قدر آب و آبادانی را بیش از هر مکان پرآب و سرسبز در مییابد، شاعر با درک طبیعت فقیر و مرگآلود هستی، روح شکفتی و سرشاری آن را با رغبتی بس بیشتر احساس کرده است. و این تقابل میان ضدّین، که به گونهای تقابل میان مرگ و زندگی، و هستی و نیستی است، به جذبهای سرشار از حیات انجامیده که در اوج خود همآغوش با ادراکات همجانبه مرگ است.
به عبارتی دیگر، در این طرز تلقی، کوتاهی و زوالپذیری خود عامل ارزشمندی پدیدهها است؛ و بنا بر سرشت آدمی، که خود پروردۀ طبیعتی قایم بر تضاد و تناقضات است، مغتنم شمردن و اوج بهرهمندی از لذات و زیباییها، تنها با درکی آگاهانه از پاد-پدیدۀ آنها ممکن خواهد بود. در جهانی که هرگز گرسنگی و تشنگی و مرگ و نیستی و فقر و اندوه وجود نداشته باشد، لذت نوشیدن و خوردن و زندگی و سرشاری و اکتساب و شادی بیمعنا خواهد بود. باید توجه داشت که آدمی اوج لذت و خرسندی را نه در سیری و ارضا کامل که در حین رفع یک کمبود و نقصان احساس میکند و به محض رسیدن به اقناع و سیری، تمامی مجاری کسب لذت بر او بسته میگردد. این است طبیعت و سرشت ذاتی هستی که تنها با ادراک رنج و کمبود میتواند آدمی را به لذت ارضا، اکتساب و اندوختن برساند.
این است ماهیت خود-آفریننده و خود-ویرانکننده هستی که لذت آن از دل رنج آن برون میتراود، و هیبت و دهشت نابودی و مرگ آن، ارتباطی مستقیم با ژرفا و عظمت جذبات آفرینندگی و زایش آن دارد.